دلم برای مامانم تنگ شده حسابی. می دونی چند وقته که دستش رو نبوسیدم؟ از قبل ماه رمضون تا حالا. این همه وقت. نزدیک بیست روزی می شه که دست مامان و بابام رو نبوسیدم. ولی الان دارم میرم. دارم میرم تا دوباره به بهانه این که از سفر اومدم دست و روبوسی کنیم و دست ش رو ببوسم.
می دونی چیه؟ گاهی وقت ها توی زندگی آدم یه گره هایی پیدا می شه که فقط با کلید مخصوص خودش باز می شه. یکی از این کلیدها بوسیدن همین دستهای مهربونه. تا حالا این دستها رو بوسیدی؟
جمعه ی خوبی داشته باشین...