سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم برای مامانم تنگ شده حسابی. می دونی چند وقته که دستش رو نبوسیدم؟‏ از قبل ماه رمضون تا حالا. این همه وقت. نزدیک بیست روزی می شه که دست مامان و بابام رو نبوسیدم. ولی الان دارم میرم. دارم میرم تا دوباره به بهانه این که از سفر اومدم دست و روبوسی کنیم و دست ش رو ببوسم.

می دونی چیه؟‏ گاهی وقت ها توی زندگی آدم یه گره هایی پیدا می شه که فقط با کلید مخصوص خودش باز می شه. یکی از این کلیدها بوسیدن همین دست‏های مهربونه. تا حالا این دست‏ها رو بوسیدی؟

جمعه ی خوبی داشته باشین...


نوشته شده در  پنج شنبه 85/7/13ساعت  10:34 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]